جستجوی آرشیو "بهمن, ۱۳۹۱"
بهمن
۱۱
۱۳۹۱

بپرس!

بپرس

قلم میزنم امروز برایت إی قلب تاریخ! آری میدانم تو نیز ،نیازمند خونی!تا در رگ هایت جریان یابد تا زندگی کنی! إی قلب تاریخ با من بگو که خون چه کسانی در تو جریان یافته است؟ هابیل،یحیی (علیه السلام)؟ نمیدانم!توبگو… شاید خون پهلوی زهرای مرضیه سلام الله علیها!و شاید خون فرق سر علی بن ابیطالب علیه السلام؟ إی قلب با من بگو با خون جگر حسن علیه السلام چه کردی؟یا خون گلوی حسین علیه السلام! […]

بهمن
۴
۱۳۹۱

گفت و گو!

گفت و گو

قلم شکسته ای دارم در برابرت، یا محمد(صل الله علیه و آله وسلم) نامت را که میشنوم احساس حقارت میکنم!نه این که بتوان خود را با تو مقایسه کرد! هرگز! زیرا که هیچ گاه نتوان بینهایتی را با صفر مطلقی چون من مقایسه کرد! هرگز! احساس حقارت میکنم زیرا که هم نام تو أم! ببخش که بر صفر مطلقی چون من،نام محمد گذارده اند! ببخش… بیوگرافی:

دی
۲۷
۱۳۹۱

زمان!

زمان

قلم میزنم ،به عشق و یاد لحظات جهادی! آری!به یاد لحظاتی که مانند شیرمندان بیشه شهادت در تحصیل و تهذیب جهاد وار پیش میرفتیم و از هیچ گزندی نمی هراسیدیم! آری! إی لحظات جهادی یادتان بخیر…   اولایی که وارد حوزه شده بودم بعضی مفاهیم واسم عجیب أندر عجیب بود!

دی
۲۲
۱۳۹۱

بیوگرافی من مهندس طلبه!

مهندس طلبه

به نام خداوند دانشجویان باصفا و طلبه های بامرام! سلام من متولد شهر مقدس تهرانم! پدرم پزشک و مادرم استاد دانشگاه هستند و خودم هم در مقطع کارشناسی رشته کامپیوتر(Computer) گرایش نرم افزار (Software) تحصیل کردم. بعد از اتمام لیسانس به عللی مسیر زندگیم عوض شد و تصمیم گرفتم دانشگاه رها کنم و  دیگه ادامه تحصیل ندم و بیام حوزه… الانم متاهلم و با همسرم در قم ساکنیم به لطف خدا مشغول درس و بحث […]

دی
۲۰
۱۳۹۱

مفت خور!

مفت خور

مینویسم امروز به یاد شما که گمنامید. آری گمنام و بی إدعا! سالیانست که آرام در زیر خاک خفته اید ،و هیچ شکوه نمیکنید! نه از بی مروتی ما!نه از کم کاری ما! هیچ!هیچ! پس ما را ببخش،إی شهید گمنام   سارا خانم:سلام سوسن جون!خوبی؟ سوسن خانم:آره عزیزم.ممنون.تو چطوری؟

برگه‌ها :12»