جستجوی آرشیو "شهریور, ۱۳۹۱"
شهریور
۷
۱۳۹۱

ارتقایی!

ارتقایی

سلام ای غریب و تنهای کوچه پس کوچه های تنهایی! و سلام بر مظلوم هستی بخش!آری مظلوم هستی!ولی چه بی رحمانه فراموشت کرده ایم! در حالی که هستی ما از برای توست! ای مولای من! دقایقی فکر کردم این سطورها را پیشکش به چه عزیزی نثار کنم!ناگاه بغض کردم!که چقدر غریبی! سربازانی مدعی داری!ولی حیف که فراموش میکنند که سربازِ کدام فرمانده اند! آقای من!غیبتت پرده ای بین ما نیست!گناهانم پرده ای ضخیم شده است […]

شهریور
۱
۱۳۹۱

دومین!

دومین

صبح بلند میشی!چشمات رو میمالی!یه خمیازه بلند میکشی!بعد میری رادیویِ خسته روی تاقچه رو به یاد قدیما روشن میکنی!میشنوی که رادیو میگه: دو سال پیش در چنین روزی…

مرداد
۲۵
۱۳۹۱

شب توبه!

شب توبه

امروز در این لحظات عزیز! در ماهِ عزیزِ خدایِ عزیزم! قلم میزنم برایِ تو ای عزیز! میدانم! که سالیانیست که گَرد اِسارت بر جسمِ نحیفت جای خوش کرده است!آری!میدانم! ولی بدان!این نسل سوم! کمر همت بسته اند که آزادت کنند!آری! این جوانان آماده اند که خون قلب خود را در طبق گذاشته و پیشکش برایت بیاورند!آری! منتظر باش!منتظر باش! که فتوحات این نسل تا مصر و لبنان و لیبی و تونس پیش رفته است! و […]

مرداد
۱۸
۱۳۹۱

شورِ تلخ!

شور تلخ

  إی عزیز !در این لحظات ملکوتی از ماه خدا! برای تو قلم میزنم! آری!برای تو! زیرا آمده ای که گنه کاران خود را در تو شست و شوی دهند تا مانند پاکان شوند!آری!آری! ولی حیف!حیف! زیرا کاش قادر بودم تا قَدرت را میدانستم! ای شب عزیز قَدر…   یک!دو!سه! … چهارده پونزده! إی بابا! نبود!دیگه کسی نیست که بشمرم؟! نه !مثل اینکه کسی بیشتر نیست!فقط ۱۵ نفر!…

مرداد
۱۱
۱۳۹۱

فرشته!

فرشته

در لحظاتی که سرگردانم در میان عظمت الهی!در کویر سوزان!و داغ!در این ماه زیبای خدایی! ای کویر!ای نشانه ای از عظمت الهی! امروز قصد دارم برای تو قلم بزنم!آری! برای تو قلم میزنم ای نشانه عظمت الهی! مردمانی در تو خشکی و گرما را میجویند!ولی من! در تو عظمت و بزرگی خدا را! چقدر بزرگ و با عظمتی ای کویر! آنقدر بزرگ و با عظمتی که نوشته های حقیرم در میان عظمتت گم است! إی […]