تیر
۲۶
۱۳۹۲

شام!

شام

قلم میزنم برایت ای گرسنگی،زیرا قیامت را بیادم می آوری پس إی گرسنگی،محکم تر بر تن خسته ام شلاق بزن،تا بلکه بیشتر به یاد روز محشر باشم…   بیلی بیلی،بیلی بیلی رفیق:سلام سِد مَمَّد جونی سید محمد:بَه،سلام داش احسان گل گلاب،چه خبرا؟ رفیق:سِد مَمَّد،غرض از مزاحمت،امشب میخوایم با بروبچ بریم بیرون و شام بزنیم،پایه ای؟

تیر
۱۹
۱۳۹۲

اجتهاد!

اجتهاد

مینویسم برایت إی رمضان کاش میشد یکبار،فقط یکبار روزیمان را با خون قلبمان افطار میکردیم.خونی که در رکاب حسین علیه السلام فدا شده باشد…   مجتهد کی بید؟ این سوالیه که باید امروز با کمک هم بهش جواب بدیم.

تیر
۱۲
۱۳۹۲

کتابخانه!

کتابخانه

قلم میزنم برایت إی مادرم زهرا سلام الله علیها میدانم حقیرم،ولی چه کنم که جز عشق تو در کوله بارم هیچ ندارم…   کولیت (کوله پشتیت!) رو که روی دوشت انداختی ،میخوای وارد صحن جوادالائمه حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بشی. یکمی دلهوره داری که نگهبان حرم بابت کوله پشتی بهت گیر نده،تو هم که بچه پررّو اصلا به روی مبارکت نمیاری و بدون توجه به نگهبان وارد صحن میشی.

تیر
۵
۱۳۹۲

فساد دانشگاهی_قسمت۴

فساد دانشگاهی

قلم میزنم برایت إی مهدی جان میدانم که از دستمان دلگیری،ولی چه میشود کرد با عاشقانی که دوستت دارند ولی حاضر به دادن بهایش نیستند. چه میشود کرد…   دو هفته قبل راهکار اول برای رفتن به جنگ مشکلات ازدواج در زمان دانشجویی رو بیان کردیم.و این بار میخواهیم بریم سراغ راهکار دوم.(اگر مایلید راهکار اول رو بخونید اینجا کلیک کنید) و آمّا راهکار بعدی…

خرداد
۲۹
۱۳۹۲

خسته!

خسته

قلم نمیزنم،زیرا که امروز نای قلم زدن ندارم…   چند روزیه که دیگه نای ندارم،علتش بماند ولی… راستش امروز تصمیم به نوشتن نداشتم،ولی چه کنم که مرا عهدی است با تو…

برگه‌ها :«1234567891011»